شهید رحمت الله محسنیان

شهید رحمت الله محسنیان نام پدر: محمود نام مادر: فاطمه علی زاده تاریخ تولد: 1328/07/10 تاریخ شهادت : 1361/02/10 محل شهادت : خرمشهر گلزار :شهدای معتمدی بیت المقدس

ادامه مطلب

فرازی از زندگینامه شهید رحمت الله محسنیان
شهید رحمت الله محسنیان 1328/07/02 در محله بیدآباد بابل فرزند محمود، کاسب(مغازه دار) و مادر فاطمه علیزاده، خانه دار در آغوش خانواده ای مومن و مقید، آگاه به اصول و ارزش های اسلامی، با اوضاع اقتصادی نسبتا معمولی که، از زحمات بی دریغ و شبانه روزی پدر، در جهت کسب روزی حلال، در پیشه مغاز داری، به رشد و تکامل رسید. در انجام کارهای منزل، به یاری خانواده می شتافت. به خاطر اشتغال به کار، از ادامه تحصیل دست کشید.

از 1348/06/15 الی 1350/06/15 مشغول  به خدمت سربازی اش بود. رفتارش با پدر و مادر بسیار خوب و صمیمانه بود. با برادر و خواهرهای خویش نیز، بسیار با احترام و عطوفت برخورد می کرد و این دلیلی بود که، همه او را دوست داشته باشند.. هیچ گاه کوچکترین بی احترامی، نسبت به آنان نداشت. با همسر و فرزندانشان نیز رفتار خوبی داشته و به آنان احترام می کرد. در شغل آهنگری مشغول به کار بود. رفتار و شخصیت او، از جریانات انقلاب، شرکت در جلسات مذهبی، بسیار تغییر کرده و متاثر می شد. تقید و جهاد وی در محل با فراگیر شدن نهضت امام خمینی، با انقلاب اسلامی آشنا شد و به صف مبارزان و آزادی خواهان پیوست و در راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت کرد و کمک به دیگران، در وجود خانواده و دوستان وی بسیار موثر بود و آنان را متحول می کرد.
بعد از تشکیل بسیج، به عضویت این نهاد درآمد و فرماندهی پایگاه را به عهده گرفت و با ماشین شخصی خود، شب و روز، به نگهبانی و گشت زنی، شهر، روستا، کوچه و خیابان می پرداخت. درچهار راه شهدا، در درگیری با منافقین، شرکت داشت و توسط خانواده و مردم، نجات یافت. همچنین این حرکت ساواک و منافقین، چندین مرحله برای او اتفاق افتاد و او جان سالم به در برد. او طی 6 مرحله، از1358/09/12 الی1360/02/10، از سپاه بابل، با عضویت بسیجی به منطقه اعزام شد و در تاریخ 1360/02/10 در عملیات بیت المقدس  به درجه رفیع شهادت نائل شد. پیکر پاک و نورانی اش، در تاریخ 1361/03/10، در آرامگاه معتمدی بابل خاکسپاری شد.

*****

خاطرات کوتاه از شهید رحمت الله محسنیان
یکی از دوستان و همرزمان وی، حاج علی فردوس، با بیان مطالب و خاطره ای عنوان می کند:« ما آن زمان در تظاهرات خونین بابل شرکت می کردیم. او نیز از جمله کسانی بود که، در این مراسم حضور داشت و در واقع پیشقدم در صفوف معترضین بود. شغل ایشان آهنگری بود. یادم می آید که در صف اول معترضین، با دستی آهن، راه را برای مردم باز می کرد. همیشه می گفت من خودم را آماده کردم که اگر دست ساواک افتادم خودم برای شکنجه ها حاضر باشم. خودم ناخن پایم را می کشم تا آن روزها، برایم دردی نداشته باشد و دشمن فکر نکند که من و مردم ضعیف هستیم.
او فردی کم حرف و ازمجاهدین فی سبیل الله بود. حتی ماشین شخصی خود را در اختیار کارهای عموم بسیج و سپاه قرار می داد. یادم می آید روزی ماشین او را به سپاه آوردند. سقف او کاملا سوراخ شده بود. می گفت: فدای سر امام زمان (عج)، ماشین چه ارزشی دارد.»
او در زندگی اش بسیار ساده زیست و مردم دار بود. خود را با مردم نیازمند همسان می کرد. برای همین در میان مردم، وجهه خوبی داشت. در میادین جنگ، من خود شاهد شجاعت و دلیری خاص او بودم طوری که، قبل از عملیات بیت المقدس به من گفت برویم اهواز تا من برای آخرین بار، با خانواده ام تماس بگیرم. دوست دارم آخرین تلفن را برای خانواده ام بزنم. وقتی عملیات شروع شد، ما از باتلاق عبور کردیم و پدافند چهار لول دشمن هم می زد. تمام بچه ها زمین گیر شدند ولی او ایستاد. من می گفتم رحمت دراز بکش! اما او همین طور ایستاده بود. به بچه ها می گفت بروید جلو و دشمن را خفه کنید. در همان جا به آرزوی خود رسید.»

 

ویدئوها

صداها

کاربران آنلاین14
بازدیدکنندگان امروز 382
بازدیدکنندگان دیروز 975
کل بازدید ها 892485